با استرس پاهامو تکون دادم ک استاد چرخید سمتم اصلا از طرز نگاهش خوشم نمیومد لبخنده مزخرفی زد و کنارم وایستاد _به به چه عجب…
رمان پسر شیطان/پارت دو
اونا ک رفتن التماس وار چرخیدم سمته مامان که مبادا بگه شب اینجا بخوابیم اصلا حوصله دایی محسن و نداشتم _مامان بریم خواهش میکنم _نه…
رمان پسر شیطان/پارت یک
?رمان Fix? غلتی سر جای گرمو نرمم زدم و بالشتمو بغل گرفتم و یک خمیازه ای کشیدم که فکر کنم دهنم اندازه دهن خدیجه…