ادامه رمان به در خواست نویسنده در لینک زیر صفحه اینستاگرام از پارت 84 : رمان خان تلگرام: رمان خان
رمان خان/پارت هفت
مهتاب که از جاش بلند شد حوله ی کوچیک و روی میز پرت کردم و سراغ کمد لباسام رفتم قبل از اینکه بخوام لباس…
رمان خان/پارت شش
ادم دل شکستن تو نبودم اما باید واقعیتها را به این دختر می گفتم تا بفهمه که چرا به چشم من نمیاد. اون توی…
رمان خان/پارت پنجم
انگشتم و تهدید وار جلوی صورتش گرفتم و گفتم اگر یکبار دیگه از این حرفا بزنی مادر من من دیگه اون موقع شما رو…
رمان خان/پارت چهارم
بالاخره تصمیم گرفتی برای این بدبختا یه کاری بکنی اخماش تو هم رفت و گفت _من تمام عمرم برای همین روستا زحمت کشیدم با…
رمان خان/پارت سوم
من هرگز تو رو اذیت نمیکنم نمیزارم کسی ام اذیتت کنه اگر عشق بازی ای که دیشب تجربه کردی اذیته و تو هزش ناراحتی…
رمان خان/پارت دوم
دستمو روی دستش گذاشتم و تمام بدنم آتیش گرفت نفس عمیق میکشیدم من از نزدیک شدن به این دخترم اینطور رنگم عوض میکردم! مهتاب به…
رمان خان/پارت اول
هیچ کششی به دختری که روی تخت خواب برهنه نشسته بود نداشتم انگار نه انگار که اونم یه دختره و من الان باید با…