دستم و دنبال خودش کشوند و به سمت دستشویی برد. با حیرت گفتم: _آخه اینجا؟ در دستشویی و قفل کرد. کوبوندم به دیوار و…
رمان مهر اوه/پارت آخر
گوشی رو قطع کردم و از جام بلند شدم مهران نگاهی بهم کرد با چشم های ریز شده گفت : کی بود چی شده!؟؟ با…
رمان مهر اوه/پارت چهلو دو
صداش بغض داشت سرم رو بلند کردم و به کردی خیره شدم که برای من نماد اقتدار و بزرگی بود باورش برام سخت بود که…
رمان مهر اوه/پارت چهلو یک
-حامله ای.. از این حرفش شکه شدم بگم لرز بهم وارد نشد دروغ نگفتم… با چشم های گرد شده گفتم : نه…حتما داره دروغ…