_من در اینده که نمی تونم باز دوباره با اسم تو زندگی تشکیل بدم. منو برگردوند سمت خودش وپرسید. _الان شوهرت کیه؟ خیره خیره نگاهش…
رمان پسر شیطان/پارت ده
_فقط خفه شو نازنین _خودت خفه شو فهمیدی؟ توخودت خفه شو حقی نداری بامن اینجوری صحبت کنی احمق توهیچ حقی نداری پاشد اومد سمتم موهامو…
رمان ارباب عمارت/پارت چهار
دوستان عزیز ابتدا سه پارت قبلی رمان ارباب عمارت رو خونده بعدا ادامه دهید محتویات رمان ارباب کاملا تغییر کرده و پارتا عوض شدن* این…
رمان پرستار شیطون من/پارت هفت
_یالا واسه بچه دار شدنمون دیر بجنبیم کار تمومه. بی توجه به حرفش آهسته داشتم به سمت آشپزخونه می رفتم که یهو منو بلند کرد…
رمان پسر شیطان/پارت نه
رضا باخندش لبخند نشست رو لبم قراره عقد و گذاشتن واسه دوهفته دیگه تا کارامون درست شه و ازمایش خون بدیم مجلس ک تموم شد…
رمان پرستار شیطون من/پارت شش
توی این یک ماهی که اون بازی مسخره رو شروع کرده بودم اونقدر بی حوصله شده بودم که هرروز با باربد بحث میکردم. حوصله توضیح…
رمان پسر شیطان/پارت هشت
نازنین باحرص خیره شدم بهش خیلی ریلکس شونه هاشو انداخت بالا _میتونی نخوابی و لبخنده مرموزی زد گوشیشو دراورد میدونستم میخواد به دایی زنگ بزنه…
رمان خانزاده
یکی از بهترین و پر طرفدارترین رمان های آنلاین سال برای خواندن رمان وارد سایت مه رمان بشین… ***Mahroman***
رمان پسر شیطان/پارت هفت
رضا با دیدن فاطمه با اخم خیره شدم بهش _چیه؟! حالا اومدی سراغ من؟!عشق و حالتو کردی با اون دختره؟؟؟ _بس کن فاطمه خجالت بکش…
رمان پرستار شیطون من/پارت پنج
با خستگی دستمو پشت سرم گذاشتمو به صندلی تکیه دادم نگاهی به اطرافم انداختم و چشمام رو بستم دوروز از عروسیمون گذشته بود و من…